زخم بهسود (شعر دادخواهی)
زخم بهسود (شعر دادخواهی)
(از گلوی زخم خورده بهسود به بزرگمردان ما)
خانه ات دیوار کن، دیوار زن
وانگهی درسایه اش سیگار زن
استخوانم دود کن، بی نیشه نیست
جرعه جرعه از رگم بی خار زن
قابلی، منتو و ... می نازد به تو
سفره ی خالیی من را دار زن
هفت نسلت بیمه ی امضای توست
در حسابت دالروُ دینار زن
تا قلم گردید انگشتم، نوشت:
زخم از خود خورده ام؛ نی دارزن
می نویسد نام تو! خونم به سنگ
تو نخوان، تو پشت کن، انکار زن
شارگم بوسید خنجر، گر کم است
هر چه دارم لست کن، آمار زن
یک به یک بگذار در پیش رقیب
بار آخر عزتم قیمار زن
نغمه های مست دیروزت چه شد؟
بی سُروُ بی لــَی شدی دوتارزن!؟
از گلویم تارهای ِ تازه گیر
با ملودی های نو گیتار زن
یک سبد احساس را گم کرده ام
ده به ده گمگشته ام را جار زن
خواب سبزم را چرید از دره ها
این الاغ مست را افسار زن
من غرور کوه بابایم هنوز
از غرورم شمله ی دستار زن
جوزا ۸۹
نکته: سپاس از آقای محمود جعفری که در اصلاح این شعر واره مرا یاری رساندند. شعر های دادخواهی را در اینجا http://jafarimahmood.blogfa.com/ هم خوانده می توانید.
زمان، چک چک لحظه هاست