مادر عزیز، روزت مبارک!

امروز صبح چند بار زنگ زدم- به هر سه شماره ی موجود؛ ولی موفق نشدم. خیلم دلگیر بودم و می خواستم همرایش صحبت کنم، شوخی کنم و از دور هم که شده دستش را ببوسم. به یاد دارم روزهای را که چاشت ها تا من به خانه نمی آمدم، او هم نان نمی خورد و گرسنه بروی بام خانه کاکایم منتظرم می نشست. وقتی می آمدم، خوش می شد و می رفتیم خانه و می دیدم که همه چیز(آنچه در امکانات ما بود.) بروی دسترخوان آماده است و هرباری که می گفتم: " آبی(1) جان، تو چیکه(2) گوشنا(3) می شی(4)؟ تو نان بوخور(5). ما شاید دیر بایم(6)."

می گفت: " نه بچیم(7)، خیره(8)، ما چیز(9) کار مونوم(10) که گوشنا(3) شنوم(11). آته(12) ات که بخیره(13) (پدرم چند سال در کابل بود و ما فقط زمستانها در کابل می آمدیم.) تو ام(14) که نباشی، .... ما نان بخوروم(15) تو ده(16) گرمی، گوشنا(3) توشنا(17)."  بعد رو به عکس برادرم، که در آن وقت در ایران بود، می کرد و می گفت: " کور شنوم(18) لاله(19) ات چیز(20) کار خواد(21) کد(22). کی نان شی(23) ره(24) پوخته(25) مونه(26). کی کالای شی(23) ره(24) موشیه(27)؟" او، بخاطر برادرم خیلی رنج می کشید. شبها، روزها و هر وقت به یادش بود و برای اشکها می ریخت.

بعد نان را با هم می خوردیم و پس از آن، معمولاً من استراحت می کردم و او یک چادر بزرگ سفید داشت که من همیشه برویم می انداختم. بوی مادرم را می داد. در زیر چادر مادرم، خواب آرامی داشتم. خیلی وقت ها، که باید سر زمین می رفتم و کار می کردم، او مرا در خانه پنهان می کرد و نمی گذاشت که بروم و کار کنم. در واقع در را قفل می کرد و من در خانه می ماندم و درس می خواندم. او فکر می کرد که درسهای من زیاد است- بخصوص در روزهای امتحانات بیشتر به من رسیدگی می کرد. در واقع، من امروز مدیون زحمات پدر و مادرم هستم. هردوی شان برای تحصیلم خیلی زحمت کشیدند- بالاتر از توان شان و بیشتر از آنچه می توان توقع داشت.

چند روز مانده به نوروز امسال (1390)، به اصرار خانمم، آمدند در کابل و پس از تداوی مادرم، هرچه تلاش کردم، ننشستند و رفتند. خیلی دوست داشتم و دارم که اگر بتوانم یک قطره ی از بحر زحمات شان را جبران نمایم؛ ولی این فرصت را به من ندادند. گرچه جبران زحمات پدر و مادر، نا ممکن است؛ ولی کاش این فرصت را از من نمی گرفتند. چقدر دوست دارم که این فرصت دوباره پیش بیاید. کاش ... وکاش!

به هر حال، می خواهم از راه دور و از این طریق، این روز (روز مادر) را به مادر عزیزم و مادر فرزندانم تبریک بگویم و دست های تکیده اش را ببوسم.

مادر عزیز، روزت مبارک!

در ادامه مطلب، شعر زیبای "مادرسلام"، از ابوطالب مظفری و پی نوشت واژه ها را خوانده می توانید.