نکته

در روز دهم قوس 87 یک حمله انتحاری در پیش لیسه عالی حبیبیه رخ داد. گفته می شد که قصد حمله کننده، دیپلومات آلمانی و همراهانش بود که پس از دیدار پارلمان کشور، بر می گشتند.  در این حمله تعدادی کشته شدند که در جمع شهید شده گان، یک کارمند مسن شاروالی نیز شامل بود. او تنها نان آور خانه اش بود. من از این خبر، شدیداً متأثر شدم که آخر چرا ما قربانی می شویم؟

شعری که در پی می آید را برای او و کسانی که مثل او نا خواسته قربانی می شوند و یک فامیل، بدون سرنوشت میماند، تقدیم می کنم:

آخرین برگ

خواب کردی یا که خوابت داده است؟

شاروالی یا جوابت داده است؟

زود تر جارو بزن، جارو بزن

صبح آیا نان و آبت داده است؟

جارویی رویای ات بی جان شده

حادثه جام شرابت داده است؟

بسته کردی بقچه ی عمرت چرا

دیپلوماسی نوش نابت داده است؟

انتحاری آمده از راه دور

آخرین برگ کتابت داده است؟

عصر امروز از گلوی کوچه ها

ابر بغض آلوده آبت داده است

***

ای پیامبر، بوی باران می دهی

بوی پاکی سکر نابت داده است

***

واه کاکا! کاکه بودی، مرگ چیست!

یاد تو جان را صلابت داده است

                                   کابل- 10 قوس 87