رنگ
رنگ
کنار سایه دیوار،
چرا صف بسته این مردم؟
- از هرجنس،
از هر سن
واز هر قشر-
ز خود می پرسم این را من.
درین دکان
متاعش چیست؟
من این می پرسم واز رو بروی صف
قدم را پیش میمانم.
صدایم می کنند از صف:
- کجا میری برادر جان؟
- ته چیره زِی ورور جانه؟
- کجا موری اَلی لالی؟
- اِنیم اِ قرگه باره سن؟
که می بینم
دکان رنگ
پر رنگ است.
همه با شور وشادی
رنگ می گیرند
وبا هم رنگ بازی می کنند آنجا.
به دکاندار می گویم که:
- من هم رنگ می گیرم.
- چه رنگی را؟
- سفیدش را.
به من خندیده می گوید:
" نه،
نه ، اینجا نیست.
درین دکان
سیاه وسرخ بسیاراست
ودیگر رنگ ها
کمتر
و شاید
هیچ."
کابل، دلو 85
زمان، چک چک لحظه هاست